سلام ،امروز لباس های تابستونی اقا کوچولو رو جمع کردم ولباسهای پاییزشو در اوردم.زمان چه زود میگذره انگاری همین دیروز بود که داشتیم برا نینی لباس تابستونی می خریدیم.دلم گرفت از گذر سریع زمان ولی از طرفی هم خوشحالم که پسملیم داره زود زود بزرگ میشه.دیروز بابایی کلی برا پسر نازش خرید کرد وپدر رو پسر چه ذوقی هم کرده بودن با هر خرید بابایی رادین یه لبخند تحویلش می داد و بابایی هم می گفت می دونه داریم براش خرید می کنیم حتی بعضی هاشو خودش انتخاب کرد طوری که وقتی لباسو می گرفتیم جولوش تا ببینیم بهش می یاد یا نه اگه خوشش می یومد با دست های نازش لباسو محکم می گرفت و ول نمی کرد ولی وقتی چیزی نظرشو جلب نمی کرد اصلا توجهی نشون نمی ...